سهراب سپهری یه جا به نکته ظریفی درباره عشق اشاره میکنه:
«و عشق صدای فاصلههاست
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند
نه
صدای فاصلههایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ میشوند کدر»
ارتباط احساسی بین دو آدم، لااقل تو روزهای شروعش به شدت نوسان داره، در تلاطمه.
شاید چون هرکسی باید با ترسهاش روبهرو بشه و در کنار آرامش و شادیای که این حس براش به ارمغان آورده مضطرب باشه که نکنه زیادهروی کنه، نکنه زیادی خودش باشه و این فرد مقابل رو فراری بده؟ نکنه این بار هم نشه این آتش سرکش رو به یه شعله ملایم اما دائمی تبدیل کرد؟!
عشق تمام حواس مارو نسبت به هم در تیزترین و حساسترین حالت ممکن قرار میده. با تمام نیرو و قدرتی که میبخشه اما بهایی هم داره.
قدرت حواس و درک باعث میشه ما دیوارهامون رو فروبریزیم تا بیشتر احساس کنیم و در آسیبپذیرترین حالتمون قرار بگیریم و همین در یک موقعیت خاص باعث میشه صرفا یک سکوت یک "هیچ"، از طرف مقابل ما رو در هم بشکنه...
پ.ن: تغییری در زندگی عاطفیام به وجود نیومده. حرفای یه موجود باستانی درباره انواع خود باعث شد بهش فکر کنم و دلم بخواد این فکر رو به اشتراک بذارم.
پ.ن2: احتمالا من سهراب رو به میل خودم تفسیر کردم ولی مگه این بخشی از جذابیت شعر، و در معنای عام هنر، نیست؟ :)
ای روز بــــرآ......
ما را در سایت ای روز بــــرآ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8aranellas4 بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 22:27