خیاط در کوزه

ساخت وبلاگ

الان اونجایی از زندگیم هستم که منتظرم ثارو بیاد دستمو بگیره و ببره به جنگل. تا بتونم دور از کثافت زندگی معمول تمامی جوهر حیات را بمکم و هرآنچه را که زندگی نیست ریشه‌کن کنم. 

+ ترجیحا جنگلش کوهستانی باشه.

++ شایدم بخوام به شخصیت‌هایی که خلق کردم ملحق شم. به هرحال اونم یه نوع جنگله!

پ.ن: گاهی حس می‌کنم آدما از حضور و محبتشون یه زنجیر طلایی میسازن و میندازن گردنت و هربار سعی کنی اندکی آزاد باشی سرش رو می‌کشن و با غروری حق‌به‌جانب بهت یادآوری می‌کنن مدیون و دربند این محبتی. کاری می‌کنن از کمی استقلال احساس گناه کنی. از این لحاظ این حس یه جور موهبت و نفرین توامانه!

ای روز بــــرآ......
ما را در سایت ای روز بــــرآ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8aranellas4 بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 10 خرداد 1403 ساعت: 19:32