!for the worst/best year

ساخت وبلاگ

سال 95 برای من با گریه و دل شکستگی شروع شد، چرایی اش مهم نیست اما هیچ وقت درد اون لحظه رو فراموش نمی کنم! یادمه همون موقع وقتی حال خودم و نمی دونستم پیش خودم گفتم پارسال که لحظه تحویل حس میکردم دنیا تو دستای منه و یکی از خوشحال ترین آدم های روی زمینم جوری گذشت و تموم شد که مزه تلخی اش هنوز زیر زبونمه، امسال دیگه قراره چه اتفاقی بیفته که از حول الحالنا، حالم خرابه!

***

متاسفانه گاهی زندگی کاری به این نداره که چقدر سعی کردی تا مثبت اندیش باشی و کاری هم به امیدها و آرزو هات نداره! اکثر اوقات همون اتفاقی میفته که باید و مهم نیست چقدر خوشبین باشی، بعضی دلشوره ها رو با هیچ نور مقدسِ امیدی نمیشه ختم بخیر کرد! امسال اتفاقات بد زیادی افتاد! به دو واژه «بد» و «زیاد» هزار بار باید تاکید رو لحاظ کرد! میشه گفت یکی از سیاه ترین سال هایی بود که به خودمون دیدیم...امسال پر مرگ و میر و اتفاق بد و دلهره بود! پر اشک و دل شکستن، جدایی، قهر، کینه، پر خاطرات بدی بود که برای شستن و پاک کردنش از ذهن و روحمون باید لااقل چندین سال غم نبینیم!

یجورایی عرضه غم بود...چه اون وقتی که خودم سربالایی خونه رو تو تاریکی می رفتم و حس می کردم هیچ وقت حالم خوب نمیشه، چه اون لحظه ای که برای بار صدم ریختن برج هفده طبقه با صدای ضجه مردم پخش میشد و آدم حس می کرد الانه که دلش از جا کنده شه، و چه وقتی که مجبور میشدی اخبار پر از ناکامی و غم و مرگ و غصه ی آدما رو بشنوی و وانمود کنی متاثر شدی! وانمود بخاطر اینکه بعد از چند بار شنیدن هر کدومشون انقدر بی حس شدی که غافلگیرت نمیکنه!

***

از بچگی یادم بود مامانم میگفت ماه صفر نحسه! وقتی سعی کرد این نحسی رو توضیح بده اینجور گفت که تو طول تاریخ تو این ماه اتفاقای بد زیادی افتاده، غصه های عمیق و داغ های بزرگ! صفر سایه اش سنگینه و روزاش کند میگذره! برای همینه که تموم که میشه مردم یه نفس راحت میکشن که مثلا بلا دور شده!!

یجورایی برای همه  امسال حکم همون ماه و پیدا کرده. همه منتظرن تموم بشه قبل ازینکه با یه اتفاق بد دیگه نحسی شو باز به رخمون بکشه و داغدارمون کنه. همه منتظرن تا 95 تموم شه که یه نفس راحت بکشن از دست سالی که کلی غم رو دلاشون گذاشت...

***

اما اگه منصف باشم تمام قضیه این نبود...همیشه غصه دو رو داره...غم های بزرگ شادی های بزرگی همراه خودش میاره و پشت هر دل شکستگی یه مرهمه...داغ های بزرگ همدلی هارو بزرگ تر میکنه و گاهی یه اتفاق غم انگیز مردم و بهم نزدیک تر میکنه...اگه امسال دلی شکست یه زخم قدیمی هم مرهم گذاشته شد..اگه تنفر دیدیم عشق رو هم مزه کردیم...باید قبول کنیم که بعد هر گریه ی سنگینی که کردیم دل های سردمون گرم شد و روحمون سبک. باید بپذیریم اگر اعتماد هامون له شد و فروریختیم تازه دست آدم هایی رو دیدیم که منتظر بودن کمکمون کنن و به چشم نمیومدن...درسته غصه دار  شدیم اما بین این غم ها عزیزانی و پیدا کردیم که دلداری مون دادن، برای حال خوبمون هرکاری کردن و تازه فهمیدیم دنیای قبل از اونا چه دنیای محدودی بود...

درسته ترس های زیادی تجربه کردیم اما هر ترس یه درس تو خودش داشت و ما بعد از گذروندن اون لحظه شجاع ترشدیم. بعد از هربار دل شکسته شدن محکم تر و بعد از هربار داغ دیدن دل قرص تر...

چون زمین خوردیم و بلند شدیم؛ گریه کردیم ولی بعدش دوباره تونستیم بلند بخندیم. ترسیدیم ولی به امنیت برگشتیم و مرگ و با چشمای خودمون بارها دیدیم، اما زنده موندیم...

بیاین ازین سال سخت تشکر کنیم که از ما موجودات ضعیف انسان هایی ساخت که مطمئن تر حرف میزنن، عمیق تر می خندن، و بی باک تر تصمیم می گیرن. بیاین ازش تشکر کنیم چون تو مدت زمان محدودی که داشت بهمون اجازه داد به اندازه چندین سال زندگی کنیم، بیاین بااحترام بدرقه اش کنیم و بعدش هم مطمئن بشیم که دیگه برنمی گرده. پشت  سرش آب بریزیم که مسیری که روبرومونه روشن تر باشه، تا ما آدمای جدید سال نو رو به این امید شروع کنیم که زندگی حتی اگر قراره درس های سخت تر یاد بده برامون فرصتی برای شادی و با هم بودن و از ته دل خندیدن هم کنار میذاره...ما زیاد گریه کردیم، وقتشه یه ذره لبخند بزنیم...

ای روز بــــرآ......
ما را در سایت ای روز بــــرآ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8aranellas4 بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 4:08