امیدواری غیرمنتظره

ساخت وبلاگ

تا حالا پیش اومده که خواب دیدن نظر شمارو نسبت به یه آدم عوض کنه؟ 

اینکه رویای یه آدمی رو ببینین که در واقعیت خیلی هم بهش توجه خاصی ندارین، چندان هم به نظرتون دوست داشتنی یا قابل اعتنا نمیاد،

و تو اون رویا با هم لحظاتی رو بگذرونین که حتی کمترین احتمالی برای تحققش در جهان واقعی نباشه؛ مثلا تو دلتنگی و تنهایی قصه خوابتون از راه برسه و یه جوری شمارو از چاه غصه بیرون بکشه، یا یه جایی درست در نقطه اوج ناامیدی و وحشت کابوس شما مثل یه ابرقهرمان بیاد و از چنگ ال و بختک آدم های دیگه نجاتتون بده و یا داستان عاشقانه ای رو به قدر چند ساعت یا حتی شاید چند دقیقه کنارتون بسازه...ازون عاشقانه هایی که همیشه بهش نیاز داشتین تا احساس زنده بودن کنین. خلاصه که ردپای حضورش، هرچقدر هم که با بیداری مثل شن های ساحل شسته بشه کاری کنه که بعد از هوشیاری تا مدتی تو جای خودتون باقی بمونین، تصاویری که به سرعت در حال محو شدن هستن رو چنگ بزنین و شیرینی رویای چند دقیقه پیش رو مزه مزه کنین. 

این مقدمه رو گفتم تا این رو بگم؛ چند روز پیش یه خواب خیلی خوب دیدم از یه آشنایی که تا حالا از نزدیک ندیدمش. و بدون حرف یا کار خارق العاده ای،  حسی رو تو وجودم زنده کرد که فکر می کردم مدت هاست از دست دادم. من باهاش به قاعده شاید چند دقیقه، به اندازه چند روز ماجراهایی رو زندگی کردم که در عین ملموس بودن و سادگی از من یه اقیانوس فاصله دارن.  وقتی بیدار شدم هر بار به اون آدم فکر می کردم - به آدمی که تا حالا از نزدیک ندیدم! خاطره ای باهاش ندارم!- باید لبخندم رو پشت سرم گره می زدم!! قاعدتا گذشت زمان تصاویر و احساسات رویا رو محو می کنه و ما به همون برداشت منطقی قبل از خواب بر می گردیم. اما اولین باری که چهره اش رو دیدم دلم لرزید و از حسی که داشتم خنده ام گرفت و دروغ چرا..ترسیدم. 

از اینکه من خاطره ای از اون آدم دارم که اون از من نداره، زمانی رو باهاش گذروندم که اون نگذرونده، تصور و برداشتی دارم که فقط تو جهان من اتفاق افتاده (و به شدت واقعی به نظر رسیده..یه تجربه زیسته) و احساس نزدیک تر بودنی که بیشتر شبیه لمس یه منظره دور تو آینه روبه روته...و من درخواستی برای این رویا نداشتم.. و این فقط من بودم که فهمیدم؛ انگار خیلی بی منطق و غیرمنتظره روحم اون آدم رو لمس کرد و رد این تماس روش باقی موند.

برای من این حس عجیب و تازه با اختلاف برداشت های دو آدم از یک رابطه یا فرهنگ هواداری سلبریتی ها فرق داره. این هدیه غیرمنتظره رو ناخودآگاهم بهم بخشیده. نه پروبالی بهش دادم نه قصد این کارو دارم. اما میخوام محبتی که به اون آدم پیدا کردم رو مثل یه یادگاری نگه دارم. فقط هربار بهش فکر می کنم به نظرم خیلی مضحکه که یه نفر بی دلیل در نظر تو عزیز تر بشه و چی به جز یه رویای عجیب میتونه این غیرممکن رو ممکن کنه؟ البته برعکسش هم هست...تنفر به خاطر یه خواب بد. هر دو رو تجربه کردم اما جدا این یکی خیلی قوی تر بود.

پ.ن1: یاد فیبی افتادم که خواب بابای مانیکا رو دیده بود. :)))) 

پ.ن2: مضحک تر ازین احتمالا منم تو خواب یکی دیگه! من ضد بشر در نقش ناجی!

ای روز بــــرآ......
ما را در سایت ای روز بــــرآ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8aranellas4 بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 8:49